بخش پنجم
در سال اول دروس ما عبارت بودند از فارسی، انگلیسی، تاریخ تمدن، فیزیك و ریاضی كه برای همهی دانشجویان یكسان بود جز اینكه گروههای درسی با توجه به تعداد دانشجویان مشخص میشد. به طوری كه هر كلاس شامل حدود 40 دانشجو بود. در سال دوم دروس دیگری اضافه میشد مثل فیزیك مدرن یا فیزیك مهندسی، شیمی، اقتصاد، رسم فنی، بیولوژی و غیره كه البته هر سال شامل دو ترم یا به اصطلاح انگلیسی آن كه آن روزها بیشتر رایج بود دو سمستر (Semester) میگردید. در این سال دانشجویان تا حدودی حق انتخاب داشتند و با توجه به رشتهی مورد نظرشان درسها را انتخاب میكردند. به جز فارسی، تمام دروس به زبان انگلیسی تدریس میشد. البته استادان ایرانی به فارسی و استادان خارجی به انگلیسی صحبت میكردند ولی تمام كتب، جزوات، تكالیف، امتحانات و غیره به زبان انگلیسی بود. تأكید بر روی زبان به حدی بود كه دانشجویان به سرعت به زبان انگلیسی مسلط میشدند البته بسته به دانشجو شدت و ضعف داشت. ولی در هر حال همگی قادر به استفاده از متون انگلیسی درسی میشدند جز بعضی دروس كه انگلیسی آن دشوار بود. مثلاً كتاب درس اقتصاد كتاب ساموئلسون (Samuelson) بود كه برای اغلب دانشجویان فهم آن بسیار دشوار بود. زبان انگلیسی من خیلی خوب بود و از این بابت مشكلی نداشتم به همین خاطر فصلهای این كتاب را همزمان با تدریس آن در طول ترم، به فارسی ترجمه میكردم كه مورد استفادهی بسیاری از دوستان دانشجو قرار میگرفت.
به دانشكده و دروس آن علاقمند شده بودم و در طول دو سال علم و هنر رتبه اول كلاس بودم كه البته در سالهای بعد نیز همواره رتبه اول بودم. علیرغم انتظارات رژیم، در این دانشگاه نیز از سال دوم اعتصابها شروع شد كه البته در این مرحله بیشتر جنبهی صنفی داشت. یك اعتصاب عمدتاً به خاطر مسائل رفاهی و صنفی و نیز عدم قطعیت تأسیس رشتههای مهندسی صورت گرفت كه طبعاً سال اولیها را نیز شامل میشد. با بالاگرفتن دامنهی اعتصاب اخیر رئیس دانشگاه عوض شد و اسدالله علم كه روزهای آخر نخستوزیری خود را میگذارند به سمت رئیس دانشگاه پهلوی منصوب شد. این تعویض رئیس یك نوع پیروزی برای دانشجویان بود. البته علت تصمیم سریع تعویض رئیس دانشگاه بیشتر به خاطر اهمیتی بود كه شاه برای این دانشگاه كه نام او را بر خود داشت قائل بود و از طرفی شیراز برای شاه اهمیت داشت زیرا همهی مهمانان او برای دیدن آثار باستانی تختجمشید سفری هم به شیراز میكردند و رویهمرفته شاه به شیراز علاقمند بود. با وجود این، اقدام به تعویض سریع رئیس دانشگاه تا حدی هم برای پیشگیری از ادامهی فرهنگ اعتصاب در دانشگاه پهلوی بود. زیرا رژیم به خوبی میدانست كه اغلب فعالیتهای سیاسی از فعالیتهای صنفی شروع میشود و به همین خاطر هم در طول قدرت شاه هیچ نوع فعالیت صنفی مگر با كنترل شدید دستگاه امكانپذیر نبود. بهترین دلیل این امر آن بود كه در جریان شورشهای 15 خرداد 42 در دانشگاه پهلوی هیچ فعالیت سیاسی بروز نكرد در حالی كه در سطح شهر اغتشاشات بزرگی به دست پارهای از مذهبیهای پیرو بعضی روحانیان مثل آیتالله دستغیب رخ داد كه منجر به تخریب تعدادی مغازه و كیوسك تلفن و آتشزدن بعضی اماكن مثل یك سینما (در چهارراه مشیر) و غیره شد و در جریان آن چند نفر كشته، تعدادی زخمی و تعداد زیادی نیز دستگیر شدند و عدهای از روحانیان نیز دستگیر و تبعید گردیدند.
به هر حال علم از تهران پیغام فرستاد كه به اعتصاب پایان دهید و كلیهی خواستهای شما را در سفری كه به زودی به شیراز خواهم كرد مورد توجه قرار خواهم داد و اعتصاب دانشجویان به این ترتیب پایان یافت. به فاصلهی كوتاهی علم به شیراز آمد و با قدرت و امكانات و نفوذ زیادی كه داشت و با اطلاع از تأكید و علاقهی شاه به گسترش دانشگاه پهلوی اقدامات فراوانی در جهت توسعهی دانشگاه برداشت. كتابهای فراوانی (همه به زبان انگلیسی) كه اغلب آخرین چاپ و به اصطلاح «به روز» بودند خریداری و تحویل كتابخانههای دانشكدههای مختلف شد. دانشكدهی مهندسی تأسیس شد. تعدادی ساختمان بزرگ خریداری و یا اجاره شده، در اختیار دانشكده و دانشگاه قرار گرفت. طرح توسعه و ایجاد ساختمانهای بزرگ برای دانشگاه شروع گردید. تعداد زیادی استادان ایرانی فارغالتحصیل آمریكا كه همگی از دانشگاههای بزرگ آمریكا فارغالتحصیل شده بودند و یا در آمریكا مشغول به كار در دانشگاهها بودند استخدام گردیدند. (برای این كار هیأتی به آمریكا سفر كرده و با ایرانیها مصاحبه و آنها را تشویق به آمدن به ایران كردند.) كمبود استادان اگر با استخدام استادان ایرانی رفع نمیشد با استخدام استادان خارجی و عمدتاً از آمریكا (و تعدادی نیز از انگلستان) برطرف میگردید. البته اقدامات فوق همه در یك زمان كوتاه عملی نبود ولی در واقع از شروع ریاست علم آغاز گردید و به سرعت پیشرفته و تا سالهای قبل از انقلاب نیز ادامه داشت. به زودی دانشگاه پهلوی تبدیل به یكی از مهمترین دانشگاهها و شاید در زمینهی علمی و فنی برجستهترین دانشگاه كشور گردید.
البته در اینجا به چند نكته و جریان اساسی باید اشاره كنم كه به ترتیب عبارتاند از:
۱.جایگزینی سیستم دانشگاهی آمریكایی به جای اروپایی در دانشگاه پهلوی؛
۲.اقدامات رفاهی و توسعهی مادی دانشگاه؛
۳.مشی سیاسی رژیم در دانشگاه پهلوی؛
۴.جریانات دانشجویی.
۱.جایگزینی سیستم دانشگاهی آمریكایی: میدانیم كه دانشگاههای ایران در ابتدا با الگوبرداری از دانشگاههای اروپایی و به ویژه فرانسوی تأسیس شدند. زبان خارجی اصلی، زبان فرانسه بود شاید بیشتر به خاطر آنكه استادان اولیهی دانشگاه تهران عمدتاً تحصیلكردهی فرانسه بودند. سیستم واحدی و ترمی وجود نداشت و هردرس به مدت یك سال تدریس میشد (مشابه سیستم آموزش دبیرستانی). نمرات از ۲۰ كسر میشد. چون آموختن زبان فرانسه دشوار بود و امكانات آموزش زبان نیز چندان فراهم نبود لذا دانشجویان عملاً از زبان فرانسه جز تعدادی لغات علمی چیز دیگری نمیدانستند. در اینجا باید به این نكته هم توجه كرد كه فرانسه از نظر سیاسی در ایران نفوذ چندانی نداشت و همین موضوع نیز باعث میشد كه آموزش زبان فرانسه چندان رونقی نداشته باشد. به هر حال این موضوع و كمبود كتب علمی به زبانهای خارجی سبب میشد كه اغلب استادان سركلاس به اصطلاح جزوه بگویند كه گاهی نیز این جزوهها پس از مدتی به كتاب تبدیل میشد. اما در هر حال، جز كتاب و جزوهی استاد منبع علمی دیگری در اختیار دانشجو نبود كه خود یكی از اشكالات عمدهی سیستم دانشگاهی بود. رابطهی استاد و دانشجو، رابطهای خشك و جدی بود و بسیاری از استادان در حوزهی اقتدار و عمل خود مستبدانه رفتار میكردند. البته درست است كه دانشگاه محیطی مقدس به شمار میآمد و احترام استادان بسیار زیاد بود ولی این شاید بیشتر به خاطر وجود سنتهای ملی ایران بود و تا حدودی هم از ترس.
اما در دانشگاه پهلوی از ابتدا سیستم آمریكایی برقرار شد و اولین معاون آموزشی یا «پروست» دانشگاه نیز یك آمریكایی به نام «والتر گروز» بود كه بعداً در زمان ریاست علم این سمت به دكتر منوچهر وصال كه استاد ریاضی و اولین رئیس دانشكدهی مهندسی بود واگذار گردید. دانشگاه پهلوی ابتدا رابطهی علمی و آموزشی عمدهای با دانشگاه پنسیلوانیای آمریكا برقرار كرد. این دانشگاه آمریكایی طی قراردادهایی كه با دانشگاه پهلوی تنظیم شده بود در تأمین استاد و برنامهی آموزشی و ایجاد امكانات جهت ادامهی تحصیل دانشجویان ایرانی و نظایر آن با دانشگاه پهلوی همكاری میكرد و نمایندهای هم از هر دانشگاه در دانشگاه طرف مقابل مستقر شده بود كه به این امور رسیدگی میكرد.
از همان ابتدا زبان انگلیسی زبان رسمی و علمی دانشگاه پهلوی بود. تمام كتب درسی و آموزشی و ژورنالها و مجلات و منابع به زبان انگلیسی بود به طوری كه در كتابخانههای دانشكدههای این دانشگاه به جز دانشكدهی ادبیات عملاً كتابی به زبان فارسی وجود نداشت. هر درس دارای یك یا چند كتاب به عنوان كتاب اصلی یا text بود كه گاهی كتب دیگری نیز به عنوان منابع مراجعهی تكمیلی معرفی میشد. جزوهی درسی توسط هیچ استادی ارائه نمیشد. البته هر دانشجو از مطالب سركلاس یادداشتبرداری میكرد ولی این به مفهوم جزوه به آن شكل كه در دانشگاههای دیگر متداول بود، نبود. سیستم آموزشی سیستم واحدی بود و هر سال دارای دو ترم یا نیمسال یا semester بود. رویهمرفته كارایی این سیستم آموزشی بیشتر از سیستم اروپایی دانشگاههای دیگر بود و همین امر باعث شد كه دانشگاههای دیگر (به خصوص پس از تأسیس دانشگاه صنعتی آریامهر – شریف فعلی- در تهران) به تدریج به این سیستم یعنی به سیستم آمریكایی رو بیاورند به طوری كه امروزه تقریباً در تمام دانشگاهها سیستم واحدی و ترمی برقرار بوده و كتب انگلیسی رواج دارند كه البته بعد از انقلاب تأكید روی كتب فارسی بیشتر شده است؛ هرچند كه در دانشگاه شیراز هنوز كتب اصلی را كتب به زبان انگلیسی تشكیل میدهند.
تبدیل شدن سیستم قبلی به سیستم آموزش آمریكایی از یك طرف ورود تحصیلكردههای ایرانی در آمریكا را به ایران رونق بخشید و از طرف دیگر مبادلات دانشجویی و علمی بین ایران و آمریكا را زیاد كرد. چیزی كه البته خوشایند اروپاییها و به ویژه انگلیسیها نبود. (شاید با وجود نفوذ زیاد انگلستان در سیاست ایران، اینكه این دولت حتی با وجودی كه در مدارس زبان انگلیسی جای فرانسه را گرفته بود هیچگاه در صدد ترویج زبان انگلیسی در دانشگاههای ایران برنمیآمد، همین ترس از نفوذ آمریكاییها بود.)
در این مورد جای صحبت بسیار است اما چون سیستمهای آموزشی آمریكایی و اروپایی امروزه برای اغلب تحصیلكردهها شناخته شده است بیش از این وارد این بحث نمیشویم. تنها باید به این نكته اشاره كنم كه تسلط زبان انگلیسی در دانشگاه پهلوی چنان بود كه دانشجویان تقریباً تمام واژههای علمی را به زبان انگلیسی بیان میكردند و معمولاً معادل فارسی (حتی اگر وجود داشت) برای این واژهها نمیشناختند. حتی در گفتگوهای عادی نیز لغات انگلیسی زیاد مصرف میشد كه همیشه هم برای تفاخر یا تجددنمایی نبود بلكه به علت كثرت استعمال در محیط دانشگاه وارد مخزن واژههای فرد میشد.
۲.اقدامات رفاهی و توسعهی مادی دانشگاه: دانشگاه پهلوی به دلیل اینكه مورد توجه شاه بوده و بودجهی زیادی برای آن در نظر گرفته شده بود از همان ابتدا اقدامات رفاهی برای دانشجو و استاد و تا حدودی كارمندان را مورد توجه قرار داد. برای اینكه مشكلات دست و پاگیر اداری برطرف شود دانشگاه پهلوی یك دانشگاه دولتی محسوب نمیشد هرچند كه بودجهی آن عملاً توسط دولت یا مؤسسات وابسته به دولت تأمین میگردید. (شهریه در همان سالهای اول عملاً منتفی شد زیرا نه مبلغ قابلتوجهی بود و نه وسیلهی مؤثری برای جلوگیری از ورود افراد و افكار سیاسی به دانشگاه). حقوق استادان دانشگاه پهلوی عملاً از استادان دانشگاههای دیگر بیشتر بود و از امكانات رفاهی بیشتری نیز مثل وام مسكن، زمین، خرج مسافرتهای علمی به خارج، برقراری مرخصی مطالعاتی (Sabatical Leave) هر چهارسال یكبار و غیره برخوردار بودند. برای دانشجویان نیز امكانات رفاهی زیاد بود. خوابگاههای زیادی اجاره شده و یا ساخته شدند كه دارای امكانات خوبی بودند. باشگاه دانشجویی (Student Center) برای فعالیتهای فوقبرنامه، سینما، استخر، كلاسهای نقاشی، تئاتر و موسیقی، امكانات ورزشی، مسافرتهای علمی و نظایر آن فراهم گردیده بود. حتی برای بعضی مسافرتهای علمی رفت و آمد دانشجویان با هزینهی دانشگاه و با هواپیما انجام میگردید كه در آن زمان امری تجملی و لوكس به شمار میآمد (حتی امروزه هم رفت و آمد دانشجو با هواپیما و به هزینهی دانشگاه معمول نیست.) تقریباً همهی دانشجویان و به بهانههای مختلف كمك هزینهی تحصیلی (در ابتدا ماهی ۱۵۰۰ ریال كه در آن زمان مبلغ قابلتوجهی بود زیرا اجارهی یك منزل بزرگ و خوب در شیراز بیش از ۲۰۰۰ ریال نبود) پرداخت میشد. رتبهی اول تا سوم كلاسها، فعالان در ورزش، هنر و فعالیتهای فوقبرنامه همه كمكهزینه میگرفتند. كار دانشجویی كه عملاً كار نبود نیز باعث دریافت كمكهزینه میشد. سلف سرویس بهترین غذا را با نازلترین قیمت در اختیار دانشجویان قرار میداد. خوابگاهها عملاً مجانی بودند زیرا مبلغ بسیار مختصر حق استفاده از خوابگاه را نیز دانشجویان نمیپرداختند و كسی هم پیگیری نمیكرد.
هرچند كه افزایش امكانات رفاهی كاملاً مستقل از مسائل سیاسی نبود، اما دلایل مهم دیگری نیز داشت. اصولاً رژیم و به خصوص شخص شاه به این دانشگاه اهمیت زیادی میدادند. شاه میخواست این دانشگاه كه نام او را برخود داشت از هرجهت برجسته و ممتاز باشد، چه از نظر علمی و چه از نظر امكانات رفاهی و مادی. از طرفی شیراز شهری مورد توجه شاه بود زیرا همهی مهمانان او بعد از تهران سفری به شیراز میكردند تا به دیدن آثار باستانی تختجمشید بروند و لذا وجود یك دانشگاه معتبر و به طور كلی پیشرفت شیراز برای وی اهمیت داشت. از سوی دیگر آمریكاییها نیز كه به دنبال توسعهی نفوذ و فرهنگ خود در ایران بودند طبعاً تمایل داشتند كه این دانشگاه، دانشگاهی نمونه باشد و بدیهی است كه هرنوع پیشرفت فرهنگی و علمی نیاز به وجود حداقلی از رفاه دارد. علاوه بر همهی اینها شیراز به دلیل موقعیت خاص تاریخی و فرهنگی به عنوان یك قطب فرهنگی انتخاب شده بود. سابقهی تاریخی و ادبی شیراز، وجود آثار باستانی متعدد در شهر و نزدیك به آن، وجود مزار حافظ و سعدی و عواملی نظیر اینها و نیز مواردی كه در بالا اشاره شد در مجموع باعث توجه رژیم و به خصوص شخص شاه به این شهر بود. به خاطر دارم كه در زمان تحصیل ما در دبیرستان، استانداری به نام پیراسته برای فارس تعیین گردید. یكی از وظایف او سروسامان دادن به شهر بود. او تمام باغچههای كنار خیابانها را گلكاری كرد (البته به هزینهی مغازهداران، یعنی هر مغازهدار موظف بود باغچهی جلو مغازهی خود را گلكاری كند و برای جلوگیری از خراب شدن گلها دور باغچه را میبایست نردهكشی كند كه بسیاری از این نردهها تا به امروز باقی است.) نانواییها، قصابیها و مراكز ارائهی مواد غذایی میبایست با كاشی سفید كاشیكاری شوند. آسفالت خیابانها را تجدید كرد. تمام گداها را از سطح شهر جمعآوری كرده و به مركزی در باجگاه (اردوی بازپروری كه در آن زمان مردم به آن گداخانه میگفتند) فرستاد. قوانین راهنمایی و رانندگی را به طور جدی به اجرا گذاشت. خیابانها خطكشی شدند. حتی عابران پیاده میبایست فقط از محل خطكشی عبور كنند و در غیر این صورت جریمه میشدند و اگر از پرداخت جریمه سربازمیزدند آنها را با كامیون به خارج شهر (نزدیك پل فسا) برده و رها میكردند تا مجبور شوند پیاده و با پرداخت كرایه به شهر برگردند. از متمولان و پولداران شهر برای سروسامان دادن به شهر پول میگرفت. ظاهراً داوطلبانه اما اگر كسی از پرداخت پول خودداری میكرد سروكارش به گداخانه میافتاد (!) و بدیهی است كه پس از یك شب اقامت در گداخانه به ناچار كمك داوطلبانه (!) را پرداخت میكرد. هدف از تمام این كارها نظافت و زیبایی شهر بود كه در كانون توجه رژیم قرار داشت.
كاخهای قدیمی شیراز خریداری و یا تصاحب شده و در اختیار دانشگاه قرار گرفت. از جمله كاخ و باغ مشهور به باغ ارم كه با هزینهی زیاد و به طرز زیبایی تعمیر و گلكاری و محوطهسازی گردید و بیشتر به اقامتگاه شاه در هنگام سفرهایش به شیراز اختصاص یافت كه البته علم در زمان ریاست دانشگاه و یا وزارت دربار گاهی از آن استفاده میكرد. (باغ ارم قبلاً متعلق به خوانین قشقایی بود و ظاهراً مدتی به عنوان گرو بدهیهای مالیاتی آنها در اختیار دولت قرار گرفت. بعداً مقرر شد كه بازسازی شده و به شكل فعلی درآید. ناصرخان یا خسروخان قشقایی آن را به دانشگاه شیراز اهداء كردند و روغن ریخته را نذر امامزاده كردند.) كاخ دیگر نارنجستان قوام بود كه به دانشگاه شیراز واگذار گردید و پس از بازسازی تبدیل به مؤسسهی آسیایی گردید و كتابخانهی پرفسور پوپ به آنجا منتقل شد. خوشبختانه هنوز این دو كاخ در اختیار دانشگاه شیراز قرار دارند و هرچند در كاربری آنها تغییراتی داده شده ولی به هر حال حفظ و حراست شدهاند و مورد توجه مردم شیراز و ایرانگردان و جهانگردان میباشند.
یكی از دلایل انتخاب علم به ریاست دانشگاه شیراز نیز همین توجه به رشد این دانشگاه بود زیرا از یك طرف علم در رژیم سابق دارای قدرت و نفوذ فراوان بود كه لازمهی پیش بردن برنامههای توسعهی دانشگاه بود و از طرفی علم چون دارای همسری شیرازی بود (علم داماد قوام شیرازی بود) به شیراز علاقه و توجه داشت.
* * *
پس از گذراندن دو سال اول دانشگاه كه به دورهی «علم و هنر» (بعدها ادبیات و علوم) موسوم بود و بیشتر درسهای عمومی و پایه تدریس میشد وارد سال سوم دانشگاه شدیم. در این هنگام دانشكدهی مهندسی تأسیس شده بود. ساختمانی كه قبلاً از طرف باشگاه نیز برای آموزش نابینایان ساخته شده بود در اختیار دانشكدهی مهندسی قرار گرفت كه متشكل از یك ساختمان دو طبقه (ساختمان كلاسها در دانشكدهی مهندسی شمارهی 1 فعلی) و یك سالن (سالن امیركبیر فعلی دانشكدهی مهندسی) بود. طبقهی اول به دفتر استادان و دبیرخانه اختصاص داشت و طبقهی دوم كلاسها و یك بوفهی كوچك را شامل میشد. در انتهای ساختمان نیز یك سالن كوچك و یك زیرزمین وجودداشت كه بعدها به موتورخانه و كارگاههای نجاری و لولهكشی دانشكده تبدیل شد. سالن كوچك به صورت كتابخانه درآمد و در هنگام ورود ما به دانشكده فقط تعداد ۷۰ جلد كتاب استاتیك در آن وجود داشت. اما به زودی كتابهای زیادی (همه به زبان انگلیسی) خریداری گردید و مقدمات بنای ساختمان جدیدی در زمین مجاور كه تا كنار خیابان زند ادامه مییافت فراهم گردید. ساختمان جدید دارای تعدادی سالن جهت آزمایشگاهها، تعدادی دفتر برای استادان، اتاق رئیس دانشكده و غیره بود كه بعداً طبقهی سومی برای آن ساخته شد كه قسمت عمدهی آن به كتابخانه اختصاص یافت و قسمت غربی آن در اختیار بخش راه و ساختمان قرار گرفت كه هنوز هم در اختیار این بخش است.
اولین رئیس دانشكده دكتر منوچهر وصال بود كه استاد ریاضی بود. غیر از او اولین اعضای هیأت علمی دانشكده عبارت بودند از دكتر جواد فراتی (راه و ساختمان)، دكتر نقدی (مكانیك)، دكتر ایدون (شیمی) و به فاصلهی كوتاهی از آن در سال بعد دكتر رازانی (راه و ساختمان)، دكتر نورانی (راه و ساختمان)، دكتر معیری (مكانیك)، دكتر مودت (برق)، دكتر جدبابایی (شیمی)، مهندس لشكری (ساختمان)، مهندس مجتهدی (ساختمان). بقیهی استادان در سال سوم و چهارم تحصیل ما همه آمریكایی و انگلیسی بودند[1] مثل: دیویس آمریكایی (Davis) (ساختمان)، دویلانس (مكانیك و ساختمان) انگلیسی، مككوی آمریكایی (ساختمان) (بعد از سال پنجم و برای دورهی فوقلیسانس استاد من بود) و غیره.[2]
سال سوم دروس عمدتاً مشترك بودند و درسهایی داده میشدند كه همهی رشتهها باید آن را میگرفتند مثل ریاضیات مهندسی، استاتیك، مقاومت مصالح، موازنه (Material Balance)، الكتریسیتهی عمومی و … .
افتتاح رسمی دانشكده توسط شخص شاه چند ماه پس از گشایش صورت گرفت. پس از سال سوم و از ابتدای سال چهارم، رشتهها تفكیك میگردید كه در آن هنگام فقط سه رشته تأسیس شده بود: مهندسی راه و ساختمان، مهندسی برق و الكترونیك و مهندسی شیمی. (مهندسی مكانیك یك سال پس از آن تأسیس شد و مهندسی مواد چند سال بعد و مهندسی كامپیوتر پس از آن).
در سال اول تأسیس، تعداد كل دانشجویان دانشكدهی مهندسی كمتر از 40 نفر بود كه از این تعداد 6 نفر در رشتهی مهندسی شیمی، 6 نفر در رشتهی مهندسی برق و بقیه در رشتهی مهندسی ساختمان وارد شده بودند. من ابتدا داوطلب رشتهی برق و الكترونیك بودم اما در همان هفتهی اول متوجه شدم كه به این رشته علاقهای ندارم و تغییر رشته داده به رشتهی مهندسی ساختمان رفتم. در بین این دانشجویان تنها یك دختر وجود داشت (همسر من، مینو نعمتاللهی). اصولاً تعداد دختران در دورهی ما زیاد نبود (حدود ۱۷ نفر بین ۲۰۰ نفر). آشنایی من با همسرم در ابتدا در حد یك همكلاسی بود اما رفتار و شخصیت او به زودی مرا جذب كرد و مدتی بعد از طریق شوهر خواهر او كه با او در جلسات مذهبی (كه بعداً شرح آن را خواهم داد) آشنا شده بودم با خانوادهشان آشنا شدم. به مرور علاقهی من به او بیشتر میشد و در نهایت به این نتیجه رسیدم كه اگر نتوانم با او ازدواج كنم با هیچكس دیگری ازدواج نخواهم كرد زیرا او را از همه نظر برتر از دیگران میدیدم. در واقع این علاقه به تدریج به یك عشق عمیق و پاك تبدیل شده بود. در آن روزها كه زندگی من به خاطر بیماری پدرم، مشكلات مادی و سرپرستی خانواده بسیار سخت بود تنها انگیزهی فعالیت من همین علاقه بود. رویهمرفته همسرم در زندگی من بسیار مؤثر بود و در تمام مراحل زندگی مهمترین نقش را در زندگی من داشت.
[1]-ضمناً تعدادی استاد انگلیسی از طریق طرح سپاه صلح آمریكا (Peace Corp) به ایران اعزام شده بودند نیز وجود داشتند. در رشتههای برق و شیمی نیز تعدادی استاد خارجی حضور داشتند.
[2]- بعدها استادان دیگری استخدام شدند مثل: دكتر قهرمانی (ساختمان)، خانم استرین (معماری-ساختمان)، دكتر طاهری (شیمی)، دكتر شهبازی (ساختمان)، دكتر جواندل (ساختمان)، دكتر فرشاد (ساختمان)، دكتر مستقل (ساختمان)، دكتر احمدیه (مواد)، دكتر خجستهبخت (ساختمان)، دكتر بهادری (مكانیك)، دكتر منعمی (ساختمان)، آقای نفری استاد ریاضیات و فیزیك مهندسی كه بیشتر فیزیك اتمی و نسبیت (!) به ما درس میداد.