بخش اول خاطرات
خاطرات یك زندگی حدود پنجاه و پنج سال پیش یعنی در تاریخ دوم شهریورماه یكهزار و سیصد و بیست و سه شمسی به دنیا آمدم. مادرم شیرازی بود و بسیار متدین و پاكدل، به طوری كه در پاكی و نجابت و پایبندی به خانواده و نیكوكاری در تمام فامیل زبانزد بود. خانوادهی [...]
ادامهی مطلب Read Moreبخش دوم خاطرات
پدرم روی ویژگی عشایری كه به هر حال در وجودش بود طرفدار داشتن فرزندان زیاد بود و صاحب هشت فرزند شد، پنج پسر و سه دختر. اما از این هشت فرزند دو تا در كودكی از بین رفتند. یك دختر در سن چند ماهگی و یك پسر در سن شش سالگی در اثر تصادف با [...]
ادامهی مطلب Read Moreبخش سوم
فعالان سیاسی یا دستگیر شدند و یا فرار كرده و مخفی شدند. فریدون توللی به عشایر پناه برد. عدهای نیز خانهنشین شدند. فرصتطلبان و نان به نرخ روزخورها كه تا دیروز تظاهر به طرفداری از مصدق میكردند و یا لااقل بیطرف مانده بودند اكنون مجیز شاه را میگفتند. این تغییر رنگ و موضع در عرض [...]
ادامهی مطلب Read More